نبض زندگی ماعلینبض زندگی ماعلی، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

علی فرشته کوچک خانه ما

وروجکی شدی که نگو

1391/4/22 0:20
نویسنده : مامانی
291 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز مامان .....

میدونم که خیلی وقته که مطلب نذاشتم تو وبلاگت از بس که وقتی بیداری اذیت میکنی و اینقدر میکوبی رو صفحه لپ تاپ که کلافه میشم و قید نوشتنو میزنم یا باید صبر کنم مثل الان خواب باشی...

اینن روزا حسابی داری قد میکشی و من خوشحال از بزرگ شدنت گرچه وروجکی شدی که خدا میدونه البته من عاشق این شیرین زبونیاتم چند شب پیش که پیش مادر و بابا عطا بودیم رفتی پشت پرده که بازی کنی اما یهو چوب پرده از بیخ کنده شد و نزدیک بود بخوره تو سرت هممون حسابی ترسیدیم اما بخیر گذشت..

این روزا همش میگی مامان برام تولد بگیر منم میگم چشششششششششششم خودمم برای تولت روز شماری میکنم امسال انشااله میخوام مفصل برات تولد بگیرم

چند شب پیش که من و تو تو ماشین بودیم و بابا پیاده شده بود که بنزین بزنه گفتی:منم بزرگ بشم بابا بشم رو گردنم خال بذارم رو دست و پام مو بذارم برم بنزین بزنم چقدر من و بابائی از این حرفت خندیدیم و از بزرگ شدنت شاد.

این روزا منم خیلی احساس تنهایی میکنم آخه از خانوادم دورم ولی تنهاییامو با حضور خدا پررنگ کردم تمام دعاهام تو شبانه روز برای توئه هیچ دغدغه ای جز عاقبت بخیری تو ندارم هیچی از خدا نمیخوام و هیچ آرزوی بزرگی جز عاقبت بخیری تو ندارم آرزو میکنم بتونم خوب تربیتت کنم تو این دنیای بی در وپیکر

مامانی خیلی چیزای دیگه هم هست که باید بنویسم اما الان باید بیام از خواب بیدارت کنم چون دیگه شب نمیذاری من بخوابم بعد  میام چون کلی حرف نگفته دارم 

بازم اومدم اما با یک روز تاخیر!٢شب قبل با دوست بابایی و خانومش(نیکنام)رفتیم برای شام بیرون خیلی وروجک بازی درآوردی هی توب بچه های مردومو مینداختی تو خیابون!!!!!من از این کارت خندم میگرفت اصلا هم دلم نمیخواست باهات دعوا کنم آخهه تو هم داشتی مثلا بازی میکردی و کارت اصلا از رو بدجنسی نبود شیرینم.

نمیدونم اونشب چرا برای اولین بار کنترل ادرارتو از دست دادی و جیش کردی روی رو فرشی دوست بابا!!!!!!!!من کلی تعجب کردم چون تو حتی تو حالت ترکیدن هم این کارو نمیکردی!همین باعث شد ساعت ١.٥ شب برگردیم خونه!البته خوب شدا.....چونن هم من هم بابایی خسته بودیم و تو رودر بایستی گیر کرده بودیم

دیشب هم با عمه فرحناز و بابا عطا اینا رفتیم بارک گراش که بازم به تو خیلی خوش گذشت چون حسابی بازی کردی ..

شیرین مامان از وقتی تو اومدی تازه میفهمم شادی یعنی چی .خیلی عزیزی همه هستی مایی دوست دارم مایه خوشحالی من!

                                                 تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

چند تا از عکسای مسواک زدن گلم:

ای جوووون قربون چشمات

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله الهه
4 تیر 91 22:49
اوووووووووووووووووووووووو کجاشو دیدییی بچه تخسی شدی که نگو عشق منی که یه بوسم به زور میدی