باید وسط هفته بیایی آقا دیریست که جمعه های ما تعطیل است
باسلام اي آقا
شبتان مهتابي...
روز ميلاد شما در پيش است...
عرض تبريك آقا...
و كمي بي تابي...
چشم عالم به دقايق نگران خواهد شد!
كوچه ها منتظرند...
دشت ها حوصله سبزه ندارند دگر...
پس چرا دير آقا؟!
اي نفس ها به فداي كف نعلين شما!
اندكي تند قدم برداريد...
دیرزمانیست که دلم به زخم دشنه های فراق خو گرفته است
دیرزمانیست که کویر تشنه دلم در حسرت یک نگاه باران خورده اوست
من در عطش عروج میسوزم و دل غمزده ام آرزوی آزادی میکند
یحیی کجاست تا خون گلویم را برای آبیاری زیتون های بهشتی بخواهذ؟
ادریس کجاست تا مرا از همهمه این خیابانهای شلوغ به سکوت سبز ملکوت بخواند؟
دلم مثل هوای پاییز گرفته است چقدر باید اشک بریزم؟
چقدر باید مثل کویر سرگردان جاده ها باشم؟
چقدر باید در فراق بمانم در فراق روی تو؟
مرا تا دیر نشده است فراموش مکن.....
کارنامه ام
پراز تقلب و گناه
خط خطی سیاه
هیچ وقت درسخوان نبوده ام ولی
درشب تولدت
مثل کاج
توی طاق نصرت محله کار کرده ام
شاخه های خشک داربست را
بهار کرده ام
*
راستی دو روز قبل
سرزده به خانه همکلاسی ام سری زدی
ولی چرا
به خانه حقیر من نیامدی؟
رد شدم ؟قبول
ولی به من بگو
کی به من اجازه عبور میدهی؟
راستی اگر ببینمت
به من هرچه خواستم میدهی؟
کارنامه مرا به دست راستم میدهی؟
نا امید نیستم ولی به خاطر خدا
از کنار نمره های زیر ده عبور کن
ای عصاره گل محمدی!
فصل امتحان سخت ما ظهور کن!
من برای آمدنت ای تک سوار گل دل را پر پر
قران به سر گرفته فریاد کنان باز نوحه سر می کنم
اشک چشمم اگر کم است برایت دلم را آب میکنم .
فردا تولد آقای خوبیهاست پسر کوچولوی من گر چه تو هیچ آشنایی با ایشون نداری
اما من میدونم که تو با قلب کوچیک و پاکت بیشتر از من و دیگران آقا رو درک میکنی
من دلم تنگه
امسال بیشتر از همیشه نمیدونم شاید تازه دارم میفهمم که نبودن ایشون چقدر سخته
من آرزو میکنم که هر چه زودتر فرج از راه برسه و تمام مشکلات حل بشه
من از ته دلم از خدا میخوام که تو جزء یاران ایشون باشی
نمیدونم چرا اینقدر دلگیرم و بغض امانمو بریده شاید به خاطر چیزایی باشه
که دور و برم میبینم و نگرانیهایی که برای تو دارم
همش اخبار جنگ و فقر و فحشا به گوشم میخوره آقا پس کی خبر ظهورت میاد؟
آقا پس کی بانگ انا المهدی از کعبه بلند میشه؟
چقدر باید در حسرت بمانم؟در حسرت روی تو !
مرا تا دیر نشده است فراموش نکن....
شد بسته در هر دو جهان، از بس كه...
خشكيد زمين و آسمان، از بس كه...
بد نيست اگر كمي خجالت بكشيم
خون شد دل صاحبالزّمان، از بس كه...؟
باسلام اي آقا
شبتان مهتابي...
روز ميلاد شما در پيش است...
عرض تبريك آقا...
و كمي بي تابي...
چشم عالم به دقايق نگران خواهد شد!
كوچه ها منتظرند...
دشت ها حوصله سبزه ندارند دگر...
پس چرا دير آقا؟!
اي نفس ها به فداي كف نعلين شما!
اندكي تند قدم برداريد...
تقصير من است اينكه، كم مي آيي
هر گاه شدم اسير غم مي آيي
اين جمعه و جمعه هاي ديگر حرف است
آدم بشوم ، سه شنبه هم مي آيي . . .
هر چند كه دير يادمان افتاده ست
اينكه تو نيامدي دليلش ساده ست
ما تا سر كوچه آب و جارو كرديم
گفتيم بيا جهان ما آماده ست